پرسش وپاسخ

سئوال ازاهل سنت وپاسخ شیعه به اهل سنت

پرسش وپاسخ

سئوال ازاهل سنت وپاسخ شیعه به اهل سنت

علل عدم حضور امام علی (ع)درسقیفه بنی ساعده

علل عدم حضور امام علی (ع)درسقیفه بنی ساعده

 

 

مقدمه

     در این تحقیق سعی بر این است که به توضیح برخی از موضوعات مهم و پرچالش در مساله جانشینی پیامبر (ص) و کم و کیف جریان سقیفه ی بنی ساعده که منجر به انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه اول مسلمین و کنار گذاشتن حضرت علی (ع) از بدست گیری زمام امور خلافت در آن مقطع شد که خود سرآغاز تفرقه در بین مسلمین شد، بپردازد.

برخی از منابع اهل سنت مثل محمد بن سعد در طبقات الکبیر ضمن برشمردن فضایل ابوبکر جهت بدست گیری خلافت، ماجرای بیعت کردن مردم با او را بدون هیچ گونه درگیری و مجادله ای ثبت کرده است ولی در بیشتر منابع دست اول مثل محمد بن اسحاق بن یسار در کتاب سیرت رسول الله، بلاذری در انساب الاشراف، ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، تاریخ یعقوبی،تاریخ طبری، مسعودی در مروج الذهب و سیوطی ماجرای انتخاب ابوبکر و بیعت با او را همراه با جنجال و مطرح کردن نامزدی علی (ع) در صورت تمایل او به کسب قدرت، بعیت نکردن افرادی از صحابه پیامبر (ص) و از بنی هاشم و اوس و خزرج با ابوبکر را ثبت کرده اند.

گفته ی عمر بن خطاب در خصوص سقیفه بسیار جالب است که گفت : انتخاب ابوبکر به خلافت، کاری عجولانه بود که خدا شر آن را برطرف کرد، باید اذعان کرد که جریانهای مختلف قریش درصدد آن بودند که خلافت خاندان بنی هاشم تداوم نیابد و به زعم علی (ع)که مساله ی جانشینی پیامبر (ص) در گذشته و در مراحل مختلف توسط شخص پیامبر (ص) در عشیره اقربین، غدیرخم و... مشخص شده است و بواسطه حفظ حرمت پیامبر (ص) که هنوز به خاک سپرده نشده بود به یکباره خبر بیعت با ابوبکر در سقیفه منتشر شد و از همه مردم خواسته شد که با وی بیعت کنند و این در حالی بود که نظر چند نفر در سقیفه بر نظر کلی جماعت مسلمین تحمیل شد و باعث اختلافاتی در بین مسلمانان گردید که پیامدهای آن تا بدین روز رسیده است.

 

معنا و مکان سقیفه ی بنی ساعده

معنای سقیفه

سقیفه به معنای ایوانچه ای سقف دار ( سایبان دار ) است.1

از سقیفه به معانی دیگر تعبیر می شود :

1-به معنای سایبان است که معمولاً از یک سایبان خیلی طولانی و عریض و طویل تعبیر می کنند.

2-اتاقی که جلوی خانه ساخته می شود که ما آن را پیش خوان یا بهار خواب می گوئیم، اطلاق می شود.

3-از سالن پذیرائی نیز به سقیفه تعبیر می شود.2

مکان سقیفه

« محل اجتماعی در مدینه بود که مردم مسائل حساس خود را در آن مورد بحث و تبادل نظر قرار می داند. این محل همان جائی است که به مجردیکه خبر رحلت پیامبر (ص) منتشر گردید، مردم مدینه برای گزینش رهبرشان با هم در آن جمع شدند. در این محل بود که گروهی از مهاجرین ( که از مکه به مدینه (یثرب) به همراه پیامبر (ص) هجرت کرده بودند. ) عقیده خود را به قبول ابوبکر به عنوان تنها رهبر جامعه به انصار تحمیل کردند. در این جلسه در سقیفه، فریادهایی به حمایت از خلافت علی (ع) برخاست. بنابراین سقیفه را باید به عنوان نامی عمومی برای اولین جدایی در میان مسلمانان در نظر گرفت.3

 

ماجرای سقیفه ی بنی ساعده

    زمانی که پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد (ص) در روز 28 صفر سال 11 هجری وفات کردند عده ای همچون علی (ع)، فرزندان عباس عموی پیامبر (ص)، زبیر، اسامه بن زید، ابوبکر و... مشغول غسل دادن آن حضرت در حجره خود آن حضرت بودند عده ای از انصار ( اهالی مدینه (یثرب) که پیامبر (ص) را در تبلیغ دین یاری کردند و او را پناه دادند ) در مکانی که متعلق به قبیله ی بنی خزرج بود به نام سقیفه تجمع کردند تا سرنوشت جانشینی پیامبر (ص) را مشخص کنند. یعقوبی ماجرا را چنین روایت می کند : روز وفات رسول خدا، انصار در سقیفه بنی ساعده فراهم شدند پس سعد بن عباده خزرجی ( رئیس قبیله خزرج ) را نشانده، دستمالی بسر او بسته برای او دوتا کردند و خبر به ابوبکر و عمر و مهاجرین رسید، پس با شتاب آمدند و مردم را از پیرامون سعد براندند و ابوبکر و عمر بن خطاب و ابوعبیده جراح پیش آمدند و گفتند: ای گروه انصار پیامبر خدا از ماست، پس به جانشینی او سزاورتریم و انصار گفتند: از ما  امیری و از شما امیری. پس ابوبکر گفت: امیران از ما و وزیران از شما است... و زمانی که بین مهاجرین و انصار در سقیفه در برتری جوئی هر یک به غصب مقام خلافت و جانشینی پیامبر (ص)، ابوبکر روایتی را از پیامبر (ص) عنوان کرد که باید حاکمان از قریش باشند، که انصار ساکت شدند که گفته است « الائمه من قریش »1 پس ابوبکر گفت : این عمر بن خطاب است که پیامبر خدا گفته است : خدایا دین را با او سربلند گردان و این ابوعبیده جراح است که پیامبر خدا گفته : امین این امت است پس با هر کدام که خواهید بیعت کنید. آن دو زیر بار نرفتند و گفتند: بخدا قسم با اینکه تو همسفر پیامبر خدا و دوم دو تایی ما بر تو پیشی نخواهیم گرفت، پس ابوعبیده دست بدست ابوبگر زد و عمر دمی بود و سپس هر کدام از قریش که همراه او بود بیعت کرد.1

بدلیل اختلافاتی که بین دو قبیله او و خزرج وجود داشت و هیچ کدام از آنها حاضر نبود که زیر بیرق دیگری رود و در میان خود این دو قبیله هم اختلافاتی به چشم می خورد لذا هر دو قبیله تا حدودی تمایل به این داشتند که کسی به غیر از این دو قبیله مقام خلیفگی را بدست گیرد که با تیزهوشی عمر بن خطاب و پیش دستی ابوبکر و همراهی ابوعبیده بن جراح این فرصت طلایی بدست آمد و پس از بیعت ابوعبیده و عمر، بشیر بن سعد عمو زاده سعد بن عباده و اسید بن حضیر ( رئیس قبیله اوس ) اولین افرادی بودند که در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند.2

هجوم افراد سقیفه بن خانه زهرا (س) برای بیعت گرفتن از بنی هاشم برای ابوبکر

    بعد از بیعت افراد محدودی از مهاجرین و انصار با ابوبکر به عنوان جانشینی پیامبر (ص) عنوان می شود که ابوبکر و عمر خبر یافتن که گروه مهاجر و انصار با علی ابن ابیطالب (ع) در خانه فاطمه دختر پیامبر فراهم گشته اند پس با گروهی آمدند و به خانه هجوم آوردند و علی بیرون آمد... و فاطمه بیرون آمد و گفت : بخدا قسم باید بیرون روید اگرنه مویم را برهنه سازم و نزد خدا ناله و زاری کنم، پس بیرون رفتند و هرکه در خاه بود برفت و چند روزی بماندند سپس یکی پس از دیگری بیعت می کردند لیکن علی و پس از شش ماه و به قولی چهل روز بیعت نکرد.3

 

 

دلائل  اهل سنت در برتری خلافت ابوبکر

    برخی از کتب اهل سنت بخصوص صحیح بخاری و مسلم حدیقی جعلی از زبان عایشه همسر پیامبر (ص) ذکر می کنند که گفته اند پیامبر (ص) به عایشه در بیماری مرگ خویش فرمودند : پدرت را پیش من فرا خوان تا برای او نامه یی بنویسم که بیم آن دارم کسی سخنی گوید یا آرزویی کند و خداوند و مومنان جز ابوبکر را نمی خواهند.1

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به دلایل برتری ابوبکر در کسب مقام خلافت در سقیفه اشاره می کند که ابتدا ابوبکر عمر و ابوعبیده را نامزد کرد ولی آندو زیر بار نرفتند « عمر و ابوعبیده هر دو گفتند : هیچ از مردم را نسزد که برتر از تو و حاکم بر تو باشد، که تو یار غار و نفر دومی، وانگهی پیامبر خدا (ص) ترا به نمازگزاردن فرمان داده است. بنابراین تو سزاوارترین مردم برای حکومتی.2

اهل سنت به اجماع در انتخاب ابوبکر در تایید او اشاره دارند که مردم همه و بدون تردید با ابوبکر بیعت کردند در حالی که فقط با رای چند نفر او انتخاب شد و می گویند : « بیعت السقیفه » یعنی اول بیعت که در سقیفه رفته بود و آن روز با ابوبکر جز آن جماعت خواص که در سقیفه حاضر بودند بیعت نکردند و « بیعت العامّه » یعنی روز بعد از سقیفه که ابوبکر به مسجد پیامبر (ص) رفت و جمله از مهاجر وانصار برخاستند و با ابوبکر بیعت کردند.3

 

 آیه 38 سوره شوری و موروثی شدن خلافت

     بزرگترین دلیل اهل سنت برای اثبات حقانیت ابوبکر آیه 38 سوره مبارکه شوری است که به مومنین اعلام می شود که « و امرهم شوری بینهم » ( مومنان ) کسانی هستند که امورشان را با مشورت حل می کنند و از این آیه نتیجه می گیرند که در سقیفه عده ای از مومنان برای امر خلافت به مشورت نشستند و شخصی را برای خلافت برگزیدند. در حالی که تنها چند نفر از طرف کل مسلمین و با عجله در سقیفه نظران را بر دیگران غالب کردند.

از دلائل دیگر مهم  اهل سنت برای اینکه علی (ع) جانشین پیامبر اسلام نیست این اسلام که اگر علی (ع) به جانشینی می رسید خلافت مسلمین همچون پادشاهی موروثی می شد. این در حالی است که ما به کرات در قرآن کریم در این مورد نمونه هایی داریم مثلاً هارون (ع) برادر حضرت موسی (ع) جانشین حضرت موسی (ع) گردید، شیث فرزند آدم نیز جانشین حضرت آدم (ع) شد، حضرت سلیمان بن نیز جانشین پدرش حضرت داوود شد. کمااینکه خود ابوبکر و عمر و عثمان نیز از فامیلهای نزدیک پیامبر (ص) بودند بطور مثال ابوبکر پدر همسر رسول الله عایشه بود و چگونه است که بحث جانشینی رسول خدا پیش می آید، برای علی (ع) نمی توان آن را در نظر گرفت اما در مورد ابوبکر چنین بحث هایی نیست.1

 

 علل عدم انتخاب علی (ع) به جانشینی پیامبر (ص)

الف) اعتبار سن، ریش سفیدی و ارزش های جاهلی : که ابوبکر در این زمان 60 ساله، عمر بیش از 50 سال و علی (ع) 33 ( به روایتی 36 سال ) سال سن داشت.

ب) حسادتها و رقابت های قبیله ای و قومی : که نمی خواستند خلافت در بنی هاشم تداوم یابد.

ج) حسادت نسبت به علی (ع) به علت احترام و اعتبار او نزد پیامبر (ص) : مثلاً جانشین کردن علی (ع) در مدینه در زمان حرکت به سوی تبوک توسط پیامبر (ص) ( پیامبر (ص) 27 غزوه انجام دادند که علی (ع) در 26 غزوه حضور داشتند. و تنها در تبوک به دستور پیامبر (ص) در مدینه ماند و جانشین پیامبر (ص) بود )، ابلاغ سوره برائت از مشرکیت ( در سال 9 هجری که ابتدا ابوبکر برای این کار تعیین شد که پس از نزول وحی که باید نزدیکترین کس بر تو ( پیامبر ص) باید اینکار را انجام دهد این ماموریت به علی (ع) سپرده شد )، ازدواج علی (ع) با فاطمه (س) علی رقم تقاضاهای قبلی ابوبکر و عمر.

د) عدالت علی (ع) : عدالت علی (ع) در اجرای احکام الهی و در نبرد با مشرکان که خیلی از آنها را به هلاکت رساند و از دست اندازی به بیت المال منع می کرد.1

 

دلایل شرکت نکردن علی (ع) در سقیفه

     برای این منظور دلایل مختلفی را می توان ذکر کرد که از آن جمله به موارد ذیل اشاره می شود:

1) حفظ حرمت پیامبر (ص) که هنوز به خاک سپرده نشده بود.1

2) جلوگیری از تهمت زدن بر علی (ع) مبنی بر حریص بودن بر مقام خلافت و دست یابی به قدرت.

3) تصور اینکه کار آنها به جایی نخواهد رسید و همگان بر شایستگی علی (ع) اذعان خواهند کرد.

4) تصور اینکه خرده هایی که به منتخب سقیفه متوجه می شود مبنی بر تحمیل نظر چند نفر بر کل مسلمین متوجه او نشود.

5) شاید فکر می فرمودند که در آن زمان کوتاه، خطری مسلمین را تهدید نخواهد کرد.

6) و مهم تر از همه اینکه او اعتقاد داشت که پیامبر (ص) در زمان حیات خود، برای چنین مسئله ی مهمی چاره اندیشی کرده و جانشین خود را در فرصت هایی مثل غدیرخم و عشیره اقربین تعیین کرده است.

  

علل بیعت علی (ع) با ابوبکر

     به روایتهای مختلف علی (ع) پس از چهل روز یا هفتاد روز مجبور به بیعت با ابوبکر شد که این بیعت پس از شهادت حضرت زهرا (س) ( که هرگز با ابوبکر بیعت نکرد و اجازه شرکت کردن ابوبکر و عمر را در مراسم تدفین خود را نداد ) صورت گرفته است که در ذیل به موارد مهمی از آن اشاره می کنیم :

1) بحران ارتداد و بحران سیاسی به هنگام رحلت پیامبر (ص) :که برخی به آیین بت پرستی برگشته و بت پرست شدند و کسانی چون مسیلمه، طلیحه و سجاح ادعای پیامبری کرده بودند.

2) بیزاری علی (ع) از ایجاد خونریزی و کشتار بین مسلمانان : که علی (ع) راضی نبود که تنها یاوران صدیق و اندک خود یعنی اهل بیت، کشته شوند و شجره طیبه ی ولایت و امامت خشکانده شود.

3) بیم از تفرقه و اختلاف بین مسلمانان : ( که اسلام نو پا از طرفی امپراتوری رم شرقی مترصد فرصتی برای ضربه زدن بود و دشمنان داخلی یا همان ستون پنجم و منافین نیز منتظر شکافی در بین مسلمانان بودند.1

اخباری که دال بر سبق اسلام حیدر کرار دارد

   خواند میر در تاریخ حبیب السیر در ذکر بعضی از احادیث و اخبار که دلالت دارد بر سبق اسلام حیدرکرار می گوید : « در بسیاری از کتب معتبر بروایات صحت اثر محرز گشته که خیر البشر صلی الله علیه و آله و سلم روز دوشنبه مبعوث شد و امیر المومنین علی کرم الله وجهه روز دیگر که سه شنبه بود تصدیق نبوت آن حضرت نمود... و آنکه امیر المومنین علی رضی الله عنه نخستین کسی است از عرب و عجم که با حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و سلم نماز گزارد، دیگر آنکه در تمامی غزوات علم سید کاینات بدست او بود، دیگر آنکه در روز مهراس قدم بر جاده شکیبایی ثابت داشته فرار نفرمود و یوم المهراس روز جنگ حنین را گویند، دیگر آنکه پیغمبر صلی الله علیه و سلم را غسل داد و بقبر وی در آمد.1

عشیره اقربین، آیه 55 سوره مائده ماجرای غدیر خم

الف) عشیره اقربین : که در دعوت خویشاوندان به اسلام، تنها کسی که تصدیق پیامبری آن حضرت را نمود و پیامبر (ص) او را به عنوان وصی و وزیر خود معرفی کرد.

ب) آیه 55 سوره مائده : در این آیه بیان شده است « انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا و الدین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون » یعنی همانا سرپرست شما خدا و پیامبرش و کسانی هستند که ایمان آورده اند و نماز را به پای می دارند و زکات می دهند در حالیکه به رکوع می روند که روایات مختلفی دلالت بر این دارند که علی (ع) در حالت رکوع نماز بر پیرمرد فقیری که از او تقاضای کمک کرده بود، انگشترش را داد.

ج) ماجرای غدیر خم : پیامبر (ص) در دو ماه قبل از وفاتش در آخرین حجی که انجام دادند که به حجه الوداع معروف است در حین بازگشت از مکه مکرمه آیه سوم از سوره مبارکه مائده را بدستور خداوند تلاوت کرد در خصوص اتمام و اکمال دین بود و آن معرفی جانشین بعد از خودش بود که حدوداً 120 هزار نفر از حاضران نوشته اند که فرمودند : من کنت مولاه فهذا علی مولاه » که ابوبکر و عمر اولین کسانی بودند که به علی (ع) تبریک جانشینی پیامبر (ص) را گفتند.2

 

درد دلهای علی (ع) از ماجرای سقیفه

خطبه شقشقیه

     آگاه باشید! به خدا سوگند! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی  چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند... پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده و از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم؟ یا در محیط خفقان زا و تاریکی که بوجود آوردند، صبر پیشه سازم؟... پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندنه تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود. و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت بردند.1

خطبه قاصعه

     پیامبر هر سال در کوه حراء به عبادت می پرداخت و جز من کسی او را نمی دید... هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، صدای ناله شیطان را شنیدم، به رسول خدا عرض کردم : این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است و علت ناله اش این است که او از اینکه در روی زمین اطاعت شود، ناامید گشته است، آنچه را من می شنوم تو نیز می شنوی و آنچه را می بینم تو نیز می بینی جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر (من) و بر خیر و نیکی هستی.2

ردیف

نام افراد

مشخصات

1

حذیقه بن الیمان

کسی که مشاور پیامبر (ص) در خندق بود و از قبیلهاوس بوده و همچنان وفادار به علی (ع) بود و پسرش هم در رکاب علی (ع) در صفین به شهادت رسید.

2

حذیقه بن ثابت

از قبیله اوس بود که پیامبر (ص) او را دو الشهادتین خواند که همراه علی (ع) در جمل و صفین بود و در صفین به شهادت رسید.

3

ابو ایوب انصاری

از صحابه پیامبر (ص) که تا زمانی که خانه پیامبر (ص) در مدینه ساخته شد میزبان آن حضرت بود و در رکاب علی (ع) در جنگها بود.

4

سهل بن حنیف

او دوست بزرگ علی (ع) و با علی (ع) از مدینه به بصره آمد و علی (ع) او را به ولایت فارس منصوب کرد.

5

عثمان بن حنیف

بردار سهل و فرد بسیار محبوب علی (ع) بود و او را در زمان خلافت به ولایت بصره منصوب نمود.

6

البرئه بن غریب الانصاری

قبیله خزرج که با علی (ع) به کوفه آمد و در رکابش در جمل و صفین و نهروان جنگید.

7

ابن بن کعب

از شعبه نبو خزرج و یکی از رهبران فقها و قاریان قرآن در میان انصار بود.

8

ابوذر بن جندب الغفاری

یکی از چهار رکن شیعه بود که خلیفه عثمان او را به زادگاهش در ربذه تبعید کرد و در آنجا غریبانه درگذشت.

9

عمار بن یاسر

یکی از چهار رکن اولین شیعیان و دوستدان آن حضرت بود.

10

المقداد بن عمرو

مردی از عربستان جنوبی و یکی از چهار رکن اولیه شیعیان بود.

11

سلمان الفارسی

ایرانی الاصل و یکی از پیروان سرسخت علی (ع) بود.

12

الزبیر بن العوام

در ابتدا از حامیان محکم علی (ع) بود که بعدا در زمان خلافت علی (ع) قائله جمل را راه انداخت.

13

خالد بن سعد

از طایفه بنی امیه و تنها کسی از قبیله اش که به طرفداری از علی (ع) در مقابل جانشینی ابوبکر مقاومت کرد.

جدول شماره یک- افرادی که از بیعت با ابوبکر سرباز زده و به تبعیت علی (ع) و ناچاراً بعدها بیعت کردند.1

 

 

گزیده ای از کلمات قصار حضرت امیرالمومنین علی (ع)1

1) یکدم به مرگ بیندیشید در آستان مرگ لذت های جهان پایان گیرند ولی توده های گناه بر روی هم انباشته بمانند.

2) شوخی و شوخ چشمی خرد را خوار می سازد.

3) آنکس که گناهان کوچک را ناچیز شمارد خیره سرانه به گناهان بزرگ در افتد.

4) من همدمی دلنوازتر از تسلیم و رضا و میراثی سرشارتر از علم و هنر و جمالی دلاراتر از ادب نمی شناسم.

5) با کسان آنچنان باشید که در زندگانی شما شادمان باشند و بر مرگ شما گریبان بدرانند.

6) بنیان فقر و فنا نادانیست و هرگز نفس نادان روی غنا نبیند.

7) از مردم جاهل بدور بمانید، زیرا عنصر جاهل کانون زیان است، اگرچه همی بکوشد که سود رساند.

8) پشتیبانی که هرگز در هم نشکند، مشورت با خردمندان است.

9) آن لذت که با ذلت توام باشد، هرگز گوارا مباد.

10) کسی نباید جز به خدای خود امیدوار باشد و هیچ کس نباید جز از گناه بخود بهراسد.

11) ایمان را چهار ستون است : توکل بر خداوند، واگذارنمودن کارها به او، خواست او رضا دادن و تسلیم او و امر او بودن.

12) شکیبایی دو گونه است : شکیبایی در مصیبت که نیکوست و بهتر از آن صبر در برابر گناه است یعنی خودداری از آن

13) مومن به هنگام هیجانات جامعه، متین و به هنگام گرفتاری شکیبا و در وقت گشایش سپاس گذار است.

14) هر کس بتواند چهار صفت را از خود دور کند سزاوار است که ناملایمی نبیند : شتابزدگی، خودپسندی، لجاجت، تنبلی.

شعر همای رحمت در مدح امیرالمومنین (ع) از استاد شهریار1

آیت الله مرعشی نجفی شبی در خواب دید که مولا علی (ع) در جمعی با شاعران اهل بیت (ع) بود که از شهریار خواست که شعرش را بخواند و او این شعر را در مدح علی (ع) چنین سرود :

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا                  که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین                 به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند                       چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ                 به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن                    که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من              چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب                     که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوشت عهد بندد زمیان پاکبازان                     چو علی که می تواند که به سر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت                 متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را
به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت              که زکوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آنکه شاید برسد به خاک پایش                    چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان                که زجان ما بگردان ره آفت قضا را
چو زنم چو نای هر دم ز نوای شوق تو دم                که من غریب خوش تر بنوازد این نوا را
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی                    به پیام شنایی بنوازد آشنا را
زنوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب             غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا

 

نتیجه

   در این کوتاه سخن ضروری است بر اساس آنچه که در این تحقیق مورد بحث قرار گرفت، نتایج حاصله را تشریح سازیم :

پیامبر اکرم (ص) در طول مدت 23 سال بدنبال نهادینه ساختن عدل و برادری و برابری و مساوات در بین جامعه ی اسلامی بود و ملاک برتری افراد را فقط بواسطه ی تقوی عنوان فرمودند. اما به محض رحلت آن حضرت، ارزش های جاهلی و امتیازات قبیله ای احیاء شد که به تجزیه ی وحدت سیاسی،فکری جامعه مسلمین انجامید و در این میان با رای چند نفر ابوبکر به خلافت رسید و علی بن ابیطالب (ع) که تداوم بخش رسالت رهبری الهی پیامبر (ص) بر اساس نص بود از رهبری جامعه کنار گذاشته شد. در این راستا علی (ع) به جهت حفظ حرمت پیامبر (ص) که هنوز مراسم کفن و دفن آن حضرت به اتمام نرسیده بود و به زعم اینکه قبلاً جانشینی او در دعوت خویشاوندان و در غدیر خم و... اعلام شده است در جلسه ی سقیفه حضور نیافت و حاضران در سقیفه با تصور اینکه علی (ع) تمایلی به کسب قدرت ندارد والا در سقیفه حاضر می شد به خاطر درگیریهای ممتد دو قبیله اوس و خزرج با همدیگر و اینکه نمی خواستند که دیگری بر آنها زعامت و رهبری داشته باشند و باز با تیزهوشی عمر بن خطاب و پیش دستی ابوبگر با همراهی ابوعبیده جراح به یکباره و با عجله به رای چند نفر از حاضرین در سقیفه، ابوبکر به جانشینی پیامبر (ص) انتخاب شد و علی (ع) برای بدست آوردن حق الهی خویش به تلاش های گسترده ای در جهت بسیج عمومی و فکری مسلمانان دست زد، لیکن برای جلوگیری از تفرقه بین مسلمین، دفع خطر مرتدین و پیامبران دروغین و خطر امپراطوری رم شرقی که مترصد شکافی در جامعه مسلمین بود و هم اینکه به جهت حفظ جان خاندان اهل بیت (ع) به جهت اصل تزاحم سکوت را پیشه ساخت در حالی که به فرموده خودش خار در چشم و استخوان در گلو بود و به دیدگان خود می نگریست که میراثش را به غارت می برند.

 

کتابنامه

1-ابن ابی الحدید، جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، دکتر محمود مهدوی دامغانی،ج3، چاپ اول، تهران، نشر نی، 1369.

2-ابن اثیر، عزالدین علی، تاریخ کامل، دکتر سید محمد حسین روحانی، ج3، چاپ اول، تهران، انتشارات اساطیر، 1371.

3) جعفریان، رسول،تاریخ خلفا از رحلت پیامبر (ص) تا زوال امویان ( 11-132ه )، چاپ چهارم، قم، انتشارات دلیل ما، 1385.

4) جعفری، سیدحسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، سیدمحمد تقی آیت الهی، چاپ پانزدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1364.

5) خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین الحسینی، تاریخ حبیب السیر، محمد دبیر سیاقی، ج2، چاپ دوم، تهران، انتشارات کتابفروشی خیام، 1353.

6) دشتی، محمد، نهج البلاغه حضرت امیرالمومنین (ع)، چاپ هفتم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1384.

7) شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، چاپ نوزدهم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1375.

8) فاضل، جواد، زندگانی حضرت علی (ع)، علی اصغر عبداللهی، چاپ دوم، تهران، افراسیاب، 1380.

9) قائدان، اصغر، تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابیطالب (ع)، چاپ سوم،  تهران، امیر کبیر، 1378.

10) همدانی، رفیع الدین اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، سیرت ابن اسحاق، چاپ اول، تهران، انتشارات نشر مرکز، 1373.

11) یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، محمد ابراهیم آیتی، ج1، چاپ ششم، تهران شرکت انتشارات علی و فرهنگی، 1371.

12) منابع اینترنتی :

1) www.antisonni.blogsky.com

2) www.hawzah.net

3) www. asheghoone.com

 



1 – شهیدی،سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1375، ص 106

2 – ( 11/8/ 89 ) www.hawzah.net

3  - جعفری، سیدحسین محمد: تشیع در مسیر تاریخ، سیدمحمد تقی آیت اللهی، چاپ پانزدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1364،ص41

1 – شهیدی، سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 17

1 – یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، محمدابراهیم آیتی،ج1، چاپ ششم، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،1371،ص 522

2 – جعفریان، رسول، تاریخ خلفا از رحلت پیامبر(ص) تا زوال امویان، چاپ چهارم، قم، انتشارات دلیل ما، 1385،ص21.

3 – یعقوب، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج1، ص 527

1 – ابن ابی الحدید، جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، دکتر محمود مهدوی دامغانی،ج3، چاپ اول، تهران، نشر نی، 1369، ص 150

2 – همان منبع، ص 144.

3 – همدانی، رفیع الدین اسحاق بن محمد ( ابن اسحاق)، سیرت رسول الله، سیرت ابن اسحاق، چاپ اول، تهران، انتشارات مرکز،1373، ص 553

1 – قائدان، اصغر، تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن  ابیطالب(ع) پس از رحلت پیامبر (ص) تا قتل عثمان بن عفان، چاپ سوم،تهران، امیر کبیر، 1378، ص 48-53.

1 – ( 1/8/89 ) www.hawzah.net

1 – قائدان، اصغر، تحلیلی بر مواضع سیاسی یعلی بن ابیطالب (ع)، ص 91-93

1 – خواندمیر، غیاث الدین بن همان الدین حسینی، تاریخ حبیب السیر، محمد دبیر سیاقی، ج2، چاپ دوم تهران، انتشارات کتابفروشی خیام، 1353، ص 9-10

2 – ( 1/12/2010 ) www.antisonni.blogsky.com

1 – دشتی، محمد، نهج البلاغه حضرت امیر المومنین (ع)، چاپ هفتم، تهران، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1384،ص45

2 – همان منبع، ص 381

1 – جعفری، سیدمحمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه سیدمحمد تقی آیت اللهی، چاپ پانزدهم، تهران :دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1364، ص 68-70

1 –فاضل،جواد،زندگانی حضرت علی (ع)، علی اصغر عبداللهی، چاپ دوم، تهران، افراسیاب، 1380، ص 544-565.

چرا کسی به غصب شدن حق علی(ع) اعتراض نکرد/ غدیر قابل انکار نیست

چرا کسی به غصب شدن حق علی(ع) اعتراض نکرد/ غدیر قابل انکار نیست

کسانی که از واقعه عظیم غدیر مطلع هستند و ابعاد استثنایی و نیز قطعیت وقوع این حادثه تاریخی را می دانند و از سوی دیگر بی اعتنایی عموم مسلمانان به مسئله انتصاب امیرالمومنین( علیه السلام) به مقام امارت و امامت مسلمین را می بینند، پرسشی تعجبی و استبعادی مطرح می کنند که اگر هزاران صحابه در غدیر خم حضور داشتند و همه شنیدند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) علی را به عنوان جانشین خود بعد از وفاتش تعیین کرد، پس چرا از این هزاران یکی نیامد و به غصب شدن حق علی اعتراض نکرد؟ حتی عمار بن یاسر و مقداد بن اسود و سلمان فارسی ـ رحمت الله علیهم ـ چیزی نگفتند و به کسانی که بلافاصله پس از رحلت پیامبر جلسه انتخاباتی تشکیل دادند و بر خلاف دستور مسلّم رسول خدا عمل کردند، اعتراض ننمودند؟

پاسخ

پیش از آن که به پاسخ سئوال مورد نظر بپردازیم لازم است اشاره کوتاهی به این نکته مهم نمائیم که اصل واقعه غدیر توسط صدو ده نفر صحابی و هشتاد و چهار نفر تابعی در کتب معتبر روائی شیعه و سنی نقل شده است به گونه ای که جای تردید در وقوع این حادثه مهم و سرنوشت ساز برای کسی باقی نمی گذارد. (۱)

گذشته از منابع شیعی، ‌احادیثی که از طریق اهل سنّت درباره جریان غدیر وارد شده است، بر دو گونه می باشد: نخست احادیثی که نزول آیه تبلیغ یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک ... را در غدیر خم و جریان اعلام ولایت علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ بیان می کند؛ دوم احادیثی که مشتمل بر اصل داستان است و در آنها ذکری از آیه به میان نیامده است، تعداد این احادیث نسبت به دسته اول بسیار است.

از جمله کتاب هایی که محدثان و علماء اهل سنّت نوشته اند و  نزول آیه تبلیغ در روز غدیر خم را با اسناد مختلف به صورت مفصل نقل کرده اند، عبارت اند از: ابن عساکر، ‌تاریخ دمشق، ج ۲، فخررازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر) ج ۱۲ ـ ثعلبی، الکشف و البیان، (نسخه خطی)، حموینی، فراید السمطین، ج ۱. ابن صبّاغ مالکی، الفصول المهمّة. آلوسی، روح المعانی، ج ۶. و نیز از جمله کتاب هایی که علماء و محدثان اهل سنّت در آنها اشاره به آیه تبلیغ و نزول آن نکرده ولی اصل داستان و حدیث غدیر را ذکر کرده اند عبارت اند از: احمد بن حنبل، ‌ المسند، ج ۴. حاکم، المستدرک، ج ۳. الریاض النظر، ج ۳. طبری شافعی. سیوطی. الحاوی للفتاوی، ج ۱.

انساب الاشراف، بلاذری، ج ۲. المناقب، خوارزمی. کنزل العّمال، متقی هندی، ج ۱۳. الفصول المهمّة، ابن صبّاغ مالکی. وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، ج ۲. علاوه بر این کتاب ها، مرحوم علامه امینی نام دهها کتاب را می برد که حدیث غدیر در آن ها آمده است. (۲)

ضمناً در بعضی کتب اهل سنت این جمله پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ‌که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» بدون اشاره به جریان غدیر خم آمده است که از جمله آنهاست: الصحیح، ترمذی، ج ۵، ص ۲۹۷. السنن، ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۵. التاریخ الکبیر، ‌ بخاری، ‌ج ۱، ص ۳۷۵، تاریخ الاسلام، ذهبی، ج ۲، ص ۱۹۶. و دهها کتاب دیگر.

بنابراین واقعه غدیر چیزی نیست که قابل انکار باشد؛ لذا دسته ای از علمای اهل سنّت که نتوانسته اند اصل واقعه غدیر را انکار کنند، به تأویل و توجیه غیر منصفانه آن پرداخته اند.

اما اینکه چرا مسلمانان و صحابه رسول خدا هنگام تشکیل سقیفه و بعد از آن حق اهل بیت را نادیده گرفتند و با این حقیقت آشکار که در مرئی و منظر هزاران نفر از حجاج واقع شده بود و نیز در ادوار مختلفی از حیات پر بار رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به انحاء گوناگون به آن اشاره و تصریح شده بود، مخالفت و یا سکوت کردند، به نظر می رسد این پرسش یکی از چالش های جدی فرا روی شیعه است زیرا شیعه:

الف) با بهره گیری از منابع معتبرِ خودِ اهل سنّت همان گونه که اشاره شد، به اثبات اصل ماجرای غدیر میپردازند؛ منابعی که در آن صدها صحابی و تابعی شناخته شده وجود دارد. (۳)

ب) با دلیل های متقن و شواهد مستحکم لغوی، قرآنی، سنتی و تاریخی، واژه ولایت موجود در روایت غدیر را به معنای سرپرستی و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان می دانند، نه دوستی. (۴)
ج) اثبات می کند پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در این ماجرا بر اساس دستور خداوند متعال در پی تعیین جانشین بود نه معرفی کاندیدای خلافت. (۵)

با این همه درگزارش های تاریخی جز چند منبع، (۶) از واکنش شدید مردم و یاد آوری ماجرای غدیر خم کمتر سخن به میان آمده است، با آن که قطعا بیشتر مردم مدینه در ماجرای غدیر خم حضور داشتند، چرا پس از حدود ۷۰ یا ۸۴ روز، از این ماجرا آن را فراموش کردند؟

البته احتمال اعتراض عده ای از مردم و یاد کرد ماجرای غدیر به وسیله آنها و مخفی ماندن این واکنش، به سبب سیاست ممنوعیت نقل و تدوین حدیث، وجود دارد ولی در عدم گستردگی این اعتراض ها تردید نیست.

با توجه به ماجرای غدیر و تاکید پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بر تعیین جانشین، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمی نماید. بنابراین، واکنشی چنین محدود چگونه توجیه می شود؟ برای یافتن سرنخ های تاریخی این مشکل، باید موقعیت زمانی این قطعه از تاریخ و نیز سیر جریان های سیاسی و اجتماعی از زمان واقعه غدیر تا رحلت پیامبر اکرم ـ‌ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به دقت بررسی شود. بر این اساس، پیگیری بحث در چند محور زیر ضرورت دارد:

۱- قبل از تشکیل دولت مدینه به دست پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ، مردم شهرهای بزرگ حجاز و بادیه ها، تحت نظام قبیله ای به سر می بردند. در این نظام سر آمد بودن در اوصافی چون سن، سخاوت، شجاعت، بردباری و شرافت، معیار گزینش رهبر به شمار می آمد و رهبر قبیله حق نداشت از میان فرزندان و خویشانش جانشین برگزیند.

۲- پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نخستین کسی بود که در این سرزمین نهادی به نام دولت پدید آورد و ارزش های فرا قبیله ای ارائه داد. آن بزرگوار توانست قبایل مختلف شهرها و بادیه های منطقه را تحت یک نظام واحد متمرکز سازد. مردمی که آن حضرت را پیامبر آسمانی می دانستند، تشکیل دولت از سوی او را امر الهی به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتی قابل توجه نشان ندادند.
۳- پیش از فتح مکه اسلام به گونه روز افزون در میان شهرها و بادیه ها گسترش یافت تا جایی که سال بعد (سال نهم هجری) عام الوفود (سال هیئت ها) نام گرفت، یعنی سالی که مردم دسته دسته در قالب هیئت های مختلف نزد پیامبر اکرم ـ‌ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می شتافتند و اسلام خویش را آشکار می کردند. ناگفته پیداست، انگیزه همه این هیئت ها معنوی نبود و همه تازه مسلمانان ایمان محکم قلبی نداشتند.

۴- یکی از آموزه های اسلامی که پذیرش آن برای مردم دشوار می نمود، مسأله تعیین جانشین بود زیرا: الف) مردم فقط پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را دارای وجهه الهی می دانستند و حکومت فرا قبیله ای اش را می پذیرفتند. در نگاه آنان، جانشین پیامبر از چنین ویژگی برخوردار نبود. (۷)

ب) هنوز بسیاری از مردم خود را مقیّد به اطاعت از دستورهای روزمره آن حضرت نمی دانستند چنان که در مواردی چون صلح حدیبیه، عمر اعتراض میکند و وضعیت خود را این گونه گزارش می کند: چنان در شک افتادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنین شکی فرو نرفته بودم. (۸) در موردی دیگر نیز نسبت به تقسیم غنایم حنین. (۹) واکنش اعتراض آمیز نشان دادند.

ج) بسیاری از مردم اطاعت از فرمان های  مربوط به امو جاری زندگی  را نمی پذیرفتند زیرا هنوز از آموزه های جاهلی که به رئیس قبیله اجازه تعیین جانشین نمی دهد، دل نبریده بودند و طبیعی بود که مسأله ریاست دولت از ریاست یک قبیله مهم تر بدانند.

د) هنوز برخی از قریشیان تازه مسلمان چنان می پنداشتند که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در راستای رقابت قبیله ای مسأله نبوت را مطرح کرده است. این گروه با توجه به اقبال عمومی مردم به آن حضرت جرأت مخالفت نداشتند ولی با تعیین جانشین به ویژه از تیره بنی هاشم، لب به اعتراض گشودند و با بهره گیری از پشتوانه فرهنگ قبیله ای مردم اعتراض خویش را روشن تر بیان کردند.

هـ) در زمان جاهلیت تنها اشرافی به مجلس مشورتی قریش (دار الندوه) راه می یافتند که به چهل سالگی رسیده باشند. (۱۰) بر این اساس، پذیرش جانشین رسول خدا، به ویژه اگر آن فرد داماد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود و کمتر از چهل سال(۱۱) داشت بسیار دشوار تر می شد. چنان که ابوبکر مکرر به آن حضرت می گفت: تو جوانی و فرصت برای خلافت داری.

۵- دو مسئله دیگر نیز پذیرش جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ را دشوار می کرد:
الف)  قریشیان به سبب دلاوری هایش در جنگ هایی مانند بدر و احد و به خاک و خون کشیدن بزرگان قریش، دل خوشی از امام علی  نداشتند و حتی برخی کینه‌هایشان را در دل پنهان کرده بودند. این پدیده سبب شد به تبلیغات گسترده روی آورند و فضای جامعه آن روز را بر علیه امام علی ـ علیه السلام ـ مسموم نموده و از آن به نفع افکار و سیاست های پلید و شوم شان بهره گیری نمایند. عمر در این باره به امام علی ـ علیه السلام ـ می گفت: قوم شما (قریش) به شما مانند نگاه گاو به کشنده اش می نگرند. (۱۲)

ب) مردم قبایل مختلف خصوصا سران توطئه گر قریش و مهاجر، این نکته را درک کرده بودند که با توجه به لیاقت ها و استعداد های تیره بنی هاشم، اگر مسأله جانشینی در میان آنها تثبیت شود، ‌ هرگز از آن خاندان بیرون نخواهد آمد.

۶- نگاه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به جانشینی حضرت علی ـ علیه السلام ـ، الهی و از روابط قبیله ای و خویشاوندی بسیار فراتر بود. زیرا به حفظ آئیین وحی می اندیشید و طبیعی است که آشناترین فرد به کتاب و سنّت و شجاع ترین و کوشاترین فرد در راه گسترش اسلام را برگزیند. البته پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با وضعیت جامعه آشنا بود. از اینرو از آغاز رسالت در موقعیت های گوناگون، با بیان های متفاوت ویژگی های حضرت علی ـ علیه السلام ـ را یاد آور می شد و از جانشینی اش سخن به میان می آورد. (۱۳)

آن بزرگوار سرانجام از سوی خداوند مأمور شد در بزرگ ترین اجتماع مسلمانان که برخی شمار آنها را بیش از یکصد هزار تن دانسته اند آشکارا این مسأله را اعلام کند. (۱۴) و دغدغه مخالفت جامعه را نادیده بگیرد. فرازی از آیه ۶۷ سوره مائده که از این دغدغه پیامبر پرده بر می دارد و به وی ایمنی می بخشد چنین است: «و الله یعصمک عن الناس» خداوند تو را از (شر) مردم نگاه می دارد. در این عبارت دو واژه «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشا است. خداوند پیامبر را از چه چیز حفظ می کرد؟ و این «ناس» چه کسانی بودند؟

با توجه به واقعیت خارجی و ایمن نماندن پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از شرّ زبان مردم و نیز با توجه به این که سرانجام مسأله جانشینی امام علی ـ‌علیه السلام ـ به سامان نرسید، بعید به نظر نمی رسد که مراد از واژه «یعصمک» نگهداری پیامبر از هجوم فیزیکی و یکباره مردم باشد چنان که واژه ناس بر مردم عادی دلالت دارد و با توجه به اکثریت نو مسلمان آن زمان و کینه و توطئه عده ای از سران اصحاب نسبت به خلافت علی ـ‌ علیه السلام ـ، نیازی به حمل واژه بر غیر معنای ظاهری نباشد.

۷- تاریخ درباره بسیاری از حوادث مقطع زمانی بین غدیر و وفات پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ساکت مانده است امّا کالبد شکافی دو اتفاق مهم آن عصر، ما را با شدّت اهتمام پیامبر اکرم ـ‌صلی الله علیه و آله و سلم ـ برگزینش جانشین و گستره تلاش های مخالفان آن حضرت در عیان و نهان، آشنا می سازد. این وقایع عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا.

۱- سپاه اسامه: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در واپسین روزهای زندگی اش فرمان داد لشکری عظیم به فرماندهی جوانی به نام اسامة بن زید به سمت دورترین مرزهای کشور اسلامی (مرزهای روم) رهسپار شود. (۱۵) کالبد شکافی دقیق این جریان نشان می دهد رسول خدا ـ‌صلی الله علیه و آله و سلم ـ در راستای تثبیت جانشینی حضرت علی ـ علیه السلام ـ به چنین اقدامی دست یازید زیرا:

الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خالی کردن مرکز حکومت از نیروهای نظامی و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از رحلت آن بزرگوار بسیاری از نو مسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامی در معرض تهدید قرار گیرد. آن چه این تصمیم گیری را در نظر پیامبر اکرم ـ‌صلی الله علیه و آله و سلم ـ منطقی جلوه می داد دور ساختن مخالفان جانشینی علی ـ علیه السلام ـ از مدینه بود.

ب) انتصاب جوانی ۱۸ ساله(۱۶) به مقام فرماندهی لشکر و عدم توجه به اعتراضات اصحاب، جز برای از کار انداختن مهم ترین(۱۷) دستاویز مخالفان جانشینی علی ـ علیه السلام ـ هیچ توجیهی نداشت؛ زیرا اسامة بن زید که از جهاتی چون سابقه مسلمانی، شرافت، شجاعت و کارایی سر آمد اصحاب به شمار نمی آمد و از نظر سنی حدود ۱۵ سال از علی ـ‌علیه السلام ـ کوچک تر بود، با توجه به آنکه در بسیاری از ویژگی ها با حضرت علی ـ علیه السلام ـ قابل مقایسه نمی نمود، درمقام فرماندهی سپاهی عظیم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جّراح، عثمان، ‌طلحه، زبیر، عبد الرحمان بن عوف، و سعد بن ابی وقاص قرار گرفت.

ج) دقت در ترکیب سپاه اسامة نشان می دهد تمام کسانی که احتمال داشت با جانشینی علی ـ علیه السلام ـ مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند. (۱۸) و کسانی که به بهانه بیماری پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از اردوگاه سپاه اسامة به مدینه باز می گشتند، با جمله تأکیدی: «لعن الله من تخلّف عن جیش اسامة» (۱۹) از زبان مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رو برو می گشتند. (۲۰)


۲- ممانعت از نگارش وصیت: این حادثه در واپسین روزهای حیات پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تحقق یافت که احتمالا وجود مبارک پیامبر اعظم با بالاگرفتن زمزمه های مخالفت با جانشینی حضرت علی ـ علیه السلام ـ به شدّت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندی صریح و ماندگار بر جای گذارد و از گمراهی امّت جلوگیری کند. مخالفان که این دستور را با نقشه های چند ماهه خویش ناسازگار می دیدند، به شدّت نگران شدند و با هزیان گو خواندنِ کسی که جز وحی چیزی بر زبان مبارکش جاری نمیشد، ‌ از نگارش این سند جلوگیری کردند. تاریخ در اینجا تنها از یک تن نام می برد. (۲۱) اما آشکار است که تنها یک نفر، بی آنکه جریانی نیرومند پشتیبانش باشد، نمی تواند با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مقابله و مخالفت کند. از اینرو بعضی از نصوص گوینده این عبارت را جمع دانسته از کلمه «قالوا» استفاده کرده اند. (۲۲)

۸-نخستین تشکیل دهندگان این جلسه که با هدف تعیین خلیفه ای  غیر از حضرت علی ـ علیه السلام ـ در سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار می آمدند، آن هم انصاری که در همه جا به پیروی محض از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ زبان زد بودند و دوستی شان با خاندان آن حضرت به ویژه علی ـ علیه السلام ـ بر همگان ثابت شده است. راستی چرا انصار؟ و چرا با این عجله؟ آنهم در حالی که هنوز بدن پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخی نشان می دهد انصار هرگز از جانشینی شخصیتی مانند حضرت علی ـ علیه السلام ـ، هر اسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می دانستند.

اقدام عجولانه آن ها در درک این نکته حیاتی ریشه دارد: آنها با تیز بینی دریافته بودند که شانسی برای به قدرت رسیدن حضرت علی ـ علیه السلام ـ وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با راه افتادن سپاه اسامة و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوی پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و به احتمال فراوان، ‌حوادث دیگری که تاریخ ما را از آن بی خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر می پرورانند و احتمال دارد قریشیانی که سرانشان در نبرد با نیروهای انصارِ حامی رسول خدا به قتل رسیدند، با بهره گیری از پیوند نزدیک قریش و مهاجران درپی انتقام برآیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علی ـ علیه السلام ـ را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعهِ انصار از توطئه های آتی، سهمی از قدرت به دست آورند.

پس اصحاب غدیر، مهاجران، انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و از آن به خوبی با خبر بودند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلّم می دانستند، اما مشاهده تلاش های کسانی که در جهت مخالفت علنی با غدیر گام بر می داشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانی را به شدید ترین روش ممکن سرکوب می کردند، آنها را از هر گونه اقدامی در جهت احیای غدیر باز می داشت. بنابراین طبیعی است که در این زمان شاهد اعتراض مردم مومن و اندک یاران وفادار به عهد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و استدلال آنها به این حادثه مهم تاریخی نباشیم. آنها با توجه به زمینه های قبلی، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن می دیدند!

پاورقی:

۱- طهرانی، امام شناسی، ج ۷، درس های ۹۸ ـ ۹۹.
۲- امینی، ابراهیم، الغدیر، ج ۱ ـ ۲، ص ۱۴ تا ۱۰۸.
۳- الغدیر فی الکتاب و الادب، ‌ج ۱، ص ۷۳ ـ ۱۴.
۴- همان.
۵- همان.
۶- مانند کتاب سلیم بن قیس و کتاب الاحتجاج، طبرسی.
۷- مراجعه شود به: تاریخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا بر افتادن سفیانیان، جعفریان رسول، ص ۲۷ به بعد.
۸- المغازی، محمد بن عمر واقدی، ‌ ج ۱، ص ۶۰۶ ـ‌۶۰۷.
۹- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج ۱، ص ۶۳۱.
۱۰- تاریخ سیاسی اسلام، جعفریان رسول، ص ۹۸.
۱۱- علی ـ علیه السلام ـ در آن هنگام طبق مشهور، ۳۳ سال داشت.
۱۲- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۹.
۱۳- موسوعة الامام علی بن ابی طالب فی الکتاب و السنة و التاریخ، ‌ محمدی ری شهری، ج ۲.
۱۴- امینی، الغدیر، ج ۱، ص ۲۱۴.
۱۵- طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج ۴، ص ۵۴ ـ‌۵۸.
۱۶- همان.
۱۷- همان.
۱۸- محمد رضا مظفر، السقیفه، ص ۸۱ ـ ۷۷.
۱۹- شهرستانی، ‌الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۴.
۲۰- السقیفه، ‌ص ۸۱.
۲۱- عمر بن خطاب، عبد الرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی، من حیات الخلیفة، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۷.
۲۲- همان.

سابقه ازدواج با محارم در فتوای بزرگان اهل سنت

بنام خدای رسوا گر ظالمان

در این روزها سلفی های بی دین هر روز رسوایی دیگر بر دامن ناپاک و آلوده خود می افزایند؛ یکی از این فتواهای عجیب و غریب فتوای جهاد النکاح است که بسیاری از فاحشه ها و زناکاران را به سوریه کشاند و با خواندن سوره حمد زنان شوهر دار را به نکاح خود دراورده و یا با گفتن سه تکبیر هر زن و دختر را ملک خویش می‌کنند، در این پست ما ابتدا به سابقه این گونه فتواها در مذاهب اهل سنت اشاره میکنیم و در اخیر نوشتار لینک دانلود فیلم اعترافات مردانی که همسران خودرا به جهاد النکاح فرستاده اند را خواهیم گذاشت.

نزدیکی با محارم

  • 1- کسی که با مادر و دخترش نزدیکی کند حدی بر او نیست :

ابن حزم در کتاب المحلی مینویسد:

ابو حنیفه وقتی حکم به زنا میکند که زن مطروفه باشد (یعنی زن مجانا خود را در اختیار کسی قرار بدهد)

اما اگر مزد و یا اجاره باشد، زنا نیست و حدی در آن جاری نمیشود....

در ادامه مینویسد :

بنا بر این فتوا دیگر هرکسی که خواست در ملاءعام  زنا کند مشکلی ندارد و حدی بر آنها جاری نمیشود چون مقداری پول را مزد و یا اجاره عمل قرار میدهند ،

وی در ادامه مطلب مینویسد اصحاب ابی حنیفه حیله های ارتکاب معاصی را به گنه کاران و پیروان خود یاد میدهند تا جایی که یاد میدهند هرکسی که با مادر و دختر خود نیز عالما و عامدا نکاح ببندد و نزدیکی کند حدی بر او جاری نمیشود


المطروفة :زن بی باکی که از هیچ مردی ابائی ندارد خود رابر همه عرضه میکند و میزبان هر نا محرمی است (از همخوابی با هیچ کسی ابایی ندارد)
و به غیر از شوهرش چشم دارد.

- لا حد على من وطأ أمه أو ابنته!!

( إن أبا حنیفة لم یر الزنا إلا مطارفة* أما لو کان فیه عطاء و استئجار فلیس زنا و لا حد فیه و قال أبو یوسف ومحمد بن الحسن و أبو ثور و أصحابنا و سائر الناس هو زنا وفیه الحد ... ) إلى أن قال ( .... : وعلى هذا لا یشاء زان ولا زانیة أن یزنیا علانیة إلا فعلا وهما فی أمن من الحد بأن یعطیها درهما یستأجرها به، ثم علموهم الحیلة فی وطء الأمهات والبنات بأن یعقدوا معهن نکاحا ثم یطأونهن علانیة آمنین من الحدود، )


أقول : هل سنرى إعلان تأجیر أمهات و أخوات مارکة وهابیة للنکاح مع تخفیضات موسمیة ؟! ربما امسح و اربح !

________________________________________


2- پذیرایی از میهمان

ابن حزم مینویسد

ابن جریج گفته است : خبر داد مرا عطاء بن ابی رباح که گفت :مرد دخترش را به غلامش و فرزندو برادر ش حلال میکرد و همچنین زن دخترش را برای شوهرش حلال مینمود ؛  عطاء میگوید من این کار را دوست ندارم و برای من ثابت نشده است ،اما به تخقیق به من رسیده است که مرد دخترش را برای میهمانش میفرستد مرد دخترش را برای میهمانش میفرستد

ابومحمد گفته است که این نظر و فتوایی در میان فتاوا است و نظر سفیان ثوری نیز میباشد : و مالک (امام مالک رئیس فرقه مالکی اهل سنت ) و اصحابش گفته اند درین مورد  اصلا حدی جاری نمیشود .

 

2- الکرم الوهابی یتجلى فی إرسال ولیدتهم إلى ضیفهم !

 

( قال ابن جریج : واخبرنی عطاء بن أبى رباح قال : کان یفعل یحل الرجل / صفحة 258 / ولیدته لغلامه وابنه وأخیه وتحلها المرأة لزوجها ، قال عطاء : وما أحب أن یفعل وما بلغنی عن ثبت قال : وقد بلغنی أن الرجل کان یرسل بولیدته إلى ضیفه * قال أبو محمد رحمه الله : فهذا قول وبه یقول سفیان الثوری : وقال مالک . وأصحابه لا حد فی ذلک أصلا ... )

( المحلى لابن حزم / ج 11 / ص 257 و 258 / ط دار الفکر بتحقیق أحمد شاکر)

 

أقول : ربما لهذا یحبون زیارة بعضهم البعض کثیراً ... من یدری !!

________________________________________

 

  • 3- نکاح با محارم

خدایا مارا ببخش ...حتی با محارم ...مادران و خواهرانشان !!!!

ابن حزم مینویسد :

علماء در این زمینه اختلاف کرده اند یک طائفه گفته است : کسی که با مادر یا دختر و یا یکی از محارمش ازدواج کند و یا زنا نماید فرقی ندارد همه یکی است و این عقد هیچ اثری ندارد اگر عالم به تحریم و از روی عمد باشد و بر او حد زنا  جاری میشود و فرزند در این نکاح ملحق نمیشود (به پدر)این قولنقل شده است از  حسن، مالک و شافعی، و ابی ثور ؛و ابی یوسف و محمد بن حسن از یاران ابو حنیفه


فتوای مالک :

 

 ( وقد اختلف الناس فی هذا فقالت طائفة : من تزوج أمه أو ابنته أو حریمته أو زنى بواحدة منهن فکل ذلک سواء وهو کله زنا والزواج کلا زواج إذا کان عالما بالتحریم وعلیه حد الزنا کاملا ولا یلحق الولد فی العقد وهو قول الحسن . ومالک . والشافعی . وأبی ثور وأبی یوسف . ومحمد بن الحسن صاحبی أبی حنیفة :

مالک در این مساله بین نزدیکی به عقد و نزدیکی به ملک یمین (کنیز)فرق قائل شده است و گفته است :

در مورد کسی که مالک شود دختر برادر و یا دختر خواهر  ،عمه ، خاله یا همسر پدر و یا همسر فرزند نسبی اش و یا مادر رضاعی یا دختر رضاعی یا و یا خواهر رضاعی را ؛

در حالیکه میدانند نزدیکی با آنها حرام است و نسبت آنها را نیز با خود میداند ولی باز هم با آنها نزدیکی نماید حدی بر او جاری نمیشود و فرزند نیز به او ملحق میشود  (حلال زاده است) اما تنبیه میشود ...


إلا أن مالکا فرق بین الوطء فی ذلک بعقد النکاح وبین الوطء فی بعض ذلک بملک الیمین

فقال : فیمن ملک بنت أخیه . أو بنت أخته . وعمته . وخالته . وامرأة أبیه . وامرأة ابنه بالولادة  وأمه نفسه من الرضاعة . وابنته من الرضاعة . وأخته من الرضاعة

وهو عارف بتحریمهن وعارف بقرابتهن منه ثم وطئهن کلهن عالما بما علیه فی ذلک فان الولد لاحق به ولا حد علیه لکن یعاقب ورأی أن ملک أمه التی ولدته . وابنته وأخته بأنهن حرائر ساعة یملکهن فان وطئهن حد حد الزنا ،

وقال أبو حنیفة

 

لا حد علیه فی ذلک کله ولا حد على من تزوج

أمه التی ولدته  و ابنته  و أخته  و جدته  و عمته  و خالته  و بنت أخیه و بنت أخته ؛ عالما بقرابتهن منه عالما بتحریمهن علیه ووطئهن کلهن فالولد لا حق به والمهر واجب لهن علیه ولیس علیه إلا التعزیر دون الأربعین فقط وهو قول سفیان الثوری ... )

( المحلى لابن حزم / ج 11 / ص 253 / ط دار الفکر بتحقیق أحمد شاکر)

 

فتوای ابو حنیفه

ابو حنیفه میگوید حدی جاری نمیشود بر کسی که ازدواج کند با مادرش که اورا به دنیا او آورده است ؛دختر، خواهر ،مادر بزرگ ،عمه و خاله ،دختر برادر و دختر خواهر ش در حالیکه آگاه به قرابت و نسب آنها و عالم به حرمت ازدواج با محارم هم هست.و با آنها نزدیکی هم بکند ؛فرزند به او ملحق میشود و پرداخت مهریه هم واجب است و تنها باید تعزیر شود آنهم کمتر از چهل ضربه ؛ نظر سفیان سوری نیز همین است .

(تنها چیزی که توجیه گر این گونه فتاوا میباشد همان تصحیح نسب آلوده خودشان است که در جای خودش به آن خواهیم پرداخت)


أقول : و إن کان هناک عقد فکیف یصح هذا العقد أصلاً على الأم أو المحارم ؟! لعل فتواهم هذه لإضفاء الشرعیة على نسب بطلهم المخضرم ، و الله أعلم !

 

________________________________________


4- جواز اجرای خطبه نکاح با زنی که ازدواج با او حرام است !!!!


((هرگاه کسی زنی را که نکاح اش بر او حرام است به عقد خود در بیاورد و با او نزدیکی کند بر او حدی واجب نیست .))به خاطر شبهه نکاح، اسبیحانی گفته است :

این نظریه ابو حنیفه و زفر است ،و أبو یوسف و محمدگفته اند اگر ازدواج کند با کسی که ازدواج با او حرام است  و آگاه به حرمت آن باشد در این مورد شبهه ای نیست و بر او حد جاری میشود اگر نزدیکی نموده باشد و اگر نمیدانسته  حدی بر او نیست ؛ اما آنچه که درست است دیدگاه و نظر ابو حنیفه و زفر  است و بر این دیدگاه نسفی و محبوبی و غیر از ایندو  مشی نموده اند.

 ( اللباب فی شرح الکتاب للشیخ عبد الغنی الغنیمی الدمشقی المیدانی / کتاب الحدود / ج1 / ص540 / ط دار المعرفة )


پناه بر خدا این چه فقهی است ؟ این چه دین و آئین است تفاوت این دیدگاه با نظریات فروید کجاست؟!!!!!!!


4- امرأة لا تحل لک فهل یجوز نکاحها ؟

 

( (ومن تزوج امرأة لا یحل له نکاحها فوطئها لم یجب علیه الحد)، لشبهة العقد، قال الإسبیجانی: وهذا قول أبی حنیفة وزفر، وقال أبو یوسف ومحمد: إذا تزوج محرمة وعلم أنها حرام فلیس ذلک بشبهة وعلیه الحد إذا وطئ، وإن کان لا یعلم فلا حد علیه، والصحیح قول أبی حنیفة وزفر، وعلیه مشى النسفی والمحبوبی وغیرهما، تصحیح. )

 

أقول : أعوذ بالله ، أی فقه وأی دین هذا؟ إنه دین فروید الذی لا یعرف إلا الجنس !

 



5- محیی الدین نووی و ازدواج با محارم

(( فصل ) اگر کسی  زنی را اجاره کرد تا با او زنا نماید و یا با محرمی از محارم خود ازدواج نمود و نزدیکی نمود در حالیکه آگاه به تحریم آن بود حد  بر او واجب میشود چون عقد تاثیری در جواز نزدیکی ندارد پس وجود چنین عقدی با عدمش یکی است .

و اگر یکی از محارم خود را مالک شد و با آنها نزدیکی نمود اینجا دو قول است :

1- حد بر او واجب است چون ملک باعث جواز نزدیکی با محارم  نمیشود در هیچ حال پس حد ساقط نیست.

2- حدی بر او واجب نمیشود ؛که قول صحیح همین است ...


5- محیی الدین النووی ینقل لنا المزید

 

( ( فصل ) وإن استأجر امرأة لیزنی بها فزنى بها أو تزوج ذات رحم محرم فوطئها وهو یعتقد تحریمها وجب علیه الحد لانه لا تأثیر للعقد فی إباحة وطئها فکان وجوده کعدمه ، وإن ملک ذات رحم محرم ووطئها ففیه قولان ( أحدهما ) أنه یجب علیه الحد لان ملکه لا یبیح وطأها بحال فلم یسقط الحد ( والثانى ) أنه لا یجب علیه الحد ، وهو الصحیح ... )

( المجموع - محیى الدین النووی / ج 20 / ص 20 / ط دار الفکر )



6- و هناک المزید !

 

( رجل تزوج امرأة ممن لا یحل له نکاحها فدخل بها لاحد علیه سواء کان عالما بذلک أوغیر عالم فی قول أبى حنیفة رحمه الله تعالى ولکنه یوجع عقوبة إذا کان عالما بذلک )

( المبسوط للسرخسی / ج 9 / ص 85 / ط دار المعرفة 1406 هـ )


6- بازهم ازدواج با محارم از دیگاه ابو حنیفه

( سرخسی در کتاب المبسوط مینویسد :

اگر مردی با زنی که از مخارم اوست ازدواج کند و نزدیکی با او  نماید حدی بر او واجب نمیشود ! چه عالم به تحریم و محرمیت با شد و چه نباشد؛ طبق دیگاه ابو حنیفه  ولکن تنبیه میشود اگر عالم باشد .!!!

 

( حدثنا سلیمان بن شعیب عن أبیه عن محمد عن أبی یوسف عن أبی حنیفة بذلک حدثنا فهد قال ثنا أبو نعیم قال سمعت سفیان یقول فی رجل تزوج محرم منه فدخل بها قال لا حد علیه )

( شرح معانی الآثار - أحمد بن محمد بن سلمة / ج 3 / ص 149 / ط دار الکتب العلمیة الثالثة 1996 )

در روایت بالا که در کتاب شرح معانی الاثار آمده است بعد از ذکر سند میگوید :

ابو نعیم گفت : شنیدم از سفیان که میگوید در باره مردی که با یکی از محارمش ازدواج نموده و نزدیکی هم کرده است ؛ سفیان گفت : حدی بر او نیست.

سوال !ابوحنیفه ای که برای مسلمانان چنین فتاوایی میدهد آیا راضی میشود که با خواهر و مادر خودش این کار را بکند؟؟؟!!

أقول : "هل یرضى أبوحنیفة هذا لأمه أو لأخته حین یجیز ذلک للمسلمین ! أی خسة وانحطاط هذا ؟! ولا تعلیق أکثر."

_________________________________


7- حکم نکاح  همسر  پنجم یا خواهر زن

اکر کسی زن پنجم کرفت و یا با خواهر زن خود ازدواج کرد و نزدیکی هم نمود حدی بر او نیست  طبق فتوای  ابی حنیفه  حتی اگر عالم به مساله هم باشد و فقط تعزیر میشود ...

7- الخامسة أو أخت الزوجة طالهم عطش الوهابیة الجنسی أیضاً

 

( کذلک إذا نکح محارمه أو الخامسة أو اخت امرأته فوطئها لا حد علیه عند أبى حنیفة وان علم بالحرمة وعلیه التعزیر وعندهما والشافعی رحمهم الله تعالى علیه الحد والاصل عند أبى حنیفة علیه الرحمة ان النکاح إذا وجد من الاهل مضافا إلى محل قابل لمقاصد النکاح یمنع وجوب الحد سواء کان حلالا أو حراما وسواء کان التحریم مختلفا فیه أو مجمعا علیه وسواء ظن الحل فادعى الاشتباه أو علم بالحرمة والاصل عندهما ان النکاح إذا کان محرما على التأبید أو کان تحریمه مجمعا علیه یجب الحد وان لم یکن محرما على التأبید أو کان تحریمه مختلفا فیه لا یجب علیه )

( بدائع الصنائع لأبو بکر الکاشانی / ج 7 / ص 35 / ط مکتبة الحبیبیة )



8- نزدیکی با مرده ،  مادر ، خواهر رضاعی

در کتاب شرح کبیر

مساله: و اگر کسی با مرده ای نزدیکی نمود ویا مادر و خواهر رضاعی را مالک شد و با آنها نزدیکی نمود آیا تعزیر میشود ؟!بر دو وجه  است  :

طبق یک دیدگاه اگر با مرده ای نزدیکی نمود حد بر او جاری میشود و این نظر اوزاعی میباشد زیرا وطی در فرج آدمی شبیه وطی زنده است و اینکه این عمل از گناهان بزرگ  است ...زیرا منجر به هتک حرمت میته شده است .

قول دوم این است که حدی بر او جاری نمیشود که قول حسن است  ، ابوبکر (از فقهای اهل سنت) گفته است نظر من نیز همین است  چون نزدیکی با مرده مثل نزدیکی نکردن است ...و کسی به ان اشتهایی ندارد و نفس انسان از این عمل خود داری میکند پس نیازی به حکم شرع نیست تا از آن منع نماید.

و اما کسی مالک مادر و یا خواهر رضاعی خود شد و با آنها نزدیکی نمود ؛ از اصحاب ما قاضی گفته است که بر او حد جاری میشود چون فرجی است که در هیچ حالت حلال نمیشود پس با نزدیکی نمودن حد بر او واجب میشود مانند نزدیکی با پسر؛ اما عده ای از اصحاب ما گفته اند که حدی بر او و اجب نمیشود و این قول اصحاب رأی (ابوحنیفه)و شافعی است ....



 8- الأخت من الرضاع !

 

( ( مسألة ) ( وان وطئ میتة أو ملک امة أو اخته من الرضاع فوطئها فهل یحد أو یعزر ؟ على وجهین ) إذا وطئ میتة فعلیه الحد فی أحد الوجهین وهو قول الاوزاعی لانه وطئ فی فرج آدمیة أشبه وطئ الحیة ولانه اعظم ذنبا واکثر اثما لانه انضم إلى فاحشته هتک حرمة المیتة ( الثانی ) لا حد علیه وهو قول الحسن ، قال ابو بکر وبهذا اقول لان الوطئ فی المیتة کلا وطئ لانه عوض مستهلک ولانها لا یشتهى مثلها وتعافها النفس فلا حاجة إلى تسرع ( شرع ) الزاجر عنها ، واما إذا ملک أمة ( أمه ) أو أخته من الرضاع فوطئها فذکر القاضی عن أصحابنا ان علیه الحد لانه فرج لا یستباح بحال فوجب الحد بالوطئ فیه کفرج الغلام وقال بعض أصحابنا لا حد فیه وهو قول اصحاب الرأی ، الشافعی لانه وطئ فی فرج مملوک له یملک المعاوضة عنه وأخذ صداقه فلم یجب الحد علیه کالوط فی الجاریة المشترکة .... )

( الشرح الکبیر لعبدالرحمن بن قدامه / ج 10 / ص 185 و186 / ط دار إحیاء الکتب العربیة )

مستند جهاد النکاح کلیک کنید

بقیع، گنج تاریخ و مخزن اسراری جاودانه است + تصاویر


بقیع، گنج تاریخ و مخزن اسراری جاودانه است + تصاویر


بقیع، سینة سینا است، که اکنون ساکت و خاموش، منتظر سؤال‌‌های ذهن‌‌های کاوشگر و معنا طلب است.

بقیع، گنج تاریخ و مخزن اسراری جاودانه است + تصاویر

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ بهشت بقیع، در شرق مسجد النبی و در فاصلة ۲۰۰ متری آن واقع است و یکی از خاطره انگیزترین مکانهای مدینه محسوب می‌شود.

در سمت راست ورودی قبرستان بقیع، مرقد پاک چهار امام معصوم؛ امام حسن مجتبی، امام زین‌العابدین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق (علیهم السلام) قرار دارد. تا پیش از سلطة وهابیان بر روی قبور ائمة اطهار و برخی بزرگان، گنبد و بارگاهی وجود داشت.

در جلوی قبور چهارگانة ائمة اطهار، مدفن عباس، عموی پیامبر مشخص است و در کنار آن، قبر فاطمة بنت اسد، مادر حضرت علی (علیه السلام) جای گرفته است.

قبرهای سه دختر پیامبر؛ زینب، امّ کلثوم و رقیه و کمی جلوتر، همسران پیامبر در کنار یکدیگر قرار دارند.

در ادامه، در سمت راست، ابراهیم، فرزند پیامبر و جلوتر، برخی از شهیدان اُحُد و اسماعیل فرزند امام جعفر صادق و حلیمة سعدیه، مادر رضاعی پیامبر به خاک سپرده شدهاند.

درسمت چپِ ورودی بقیع، دو قبر وجود دارد که متعلق به عمه‌های پیامبراست و در کنار آن قبر امّ‌البنین، مادر علمدار کربلا است.

برخی از شخصیت‌های سر‌شناس مدفون در بقیع عبارتاند از:

عقیل، عبدالله بن جعفر طیار، محمد حنفیه، اسعد بن زراره، عثمان بن مظعون، عبدالله بن مسعود، ارقم بن ابی ارقم، مقداد، سعد بن معاذ، جابربن عبدالله انصاری، عثمان و مالک بن انس.

بقیع، گنج تاریخ و مخزن اسراری جاودانه است. تاریخی مملو از حادثه و دنیایی از همة عظمت‌ها، اخلاص‌ها، رشادت‌ها، کرامت‌ها، معناها، جانفشانی‌ها، ایثارها، مظلومیت‌ها، حماسه‌ها و فریادهاست؛ فریادهایی در سکوت، گریه‌هایی در تنهایی.

بقیع، مجمع اسرار، رازها و رمزهای سر به مهر است که دست تطاول و ستم، نگذارده لب بگشاید و رازها و رموز و اسرار معرفت بخش خود را فراروی انسان‌‌های سرگشتة معاصر، نجوی کند.

بقیع، سینة سینا است، که اکنون ساکت و خاموش، منتظر سؤال‌‌های ذهن‌‌های کاوشگر و معنا طلب است. بقیع داستان صدها صحابی مخلص و وفادار است که هرگز سهمی دنیوی از ایثار و اخلاص‌ها و همگامی‌‌های خود با نبی رحمت در دنیای ماده، طلب نکرده‌اند.

داستان امامت شیعی و راستین اسلامی است که در چهرة سبط اکبرِ نبی رحمت، حسن مجتبی و باقی ماندة حادثه طف، سجاد امامت و باقر علوم و صادق آل البیت تجلّی یافته است.

باز هم بنگارم که بقیع، یادوارة تشت سرخ خون و یادوارة تیرهای نشسته بر پیکری مظلوم است.

.

از دوستی با شیخ الأسیر تا دشمنی با شیعیان


از دوستی با شیخ الأسیر تا دشمنی با شیعیان

الأسیر اعلام کرده که با هدف گسترش دین خدا قیام کرده است. آیا دینی که الأسیر به دنبال برپایی و تبلیغ آن است، همان دین "لیال کبابجی" است؟!
به گزارش شیعه آنلاین، "لیال کبابجی" دختر لبنانی است که طی یک سال اخیر با عشق و علاقه ای که از خود نسبت به "شیخ الأسیر" معروف به "شیخ فتنه گر" نشان داده، توانسته شهرت بسیار زیادی برای خود در جهان عرب کسب کند.

او تاکنون بارها و بارها در اظهار نظرهای مختلفی علاقه خود به الأسیر را ابراز کرده است. وی اخیرا صفحه ای نیز در سایت فیس بوک راه اندازی کرد تحت عنوان "صیدا؛ قبرستان شیعیان".

راه اندازی این سایت، اولین اقدام ضد شیعی، طایفه ای و نژاد پرستانه وی به شمار نمی رود. او تاکنون بارها و بارها با انتشار مطالبی طایفه گرایانه علیه پیروان مذاهب مختلف اسلامی، به تحریک افکار عمومی علیه یکدیگر پرداخته است.

در همین حال رسانه های لبنانی صبح امروز از بازداشت وی توسط نیروهای امنیتی این کشور خبر دادند. گفته می شود وزارت کشور لبنان پیش از این نام او را در لیست افراد تحت تعقیب قرار داده بود.

وی در تعدادی از تجمعات و تظاهرات هایی که در حمایت از "شیخ فتنه گر" در شهرهای مختلف لبنانی برگزار می شد، شرکت می کرد.

اکنون که او بازداشت شده، رسانه های لبنانی به معرفی کامل وی پرداخته اند. او در زمینه خرید و فروش حیوانات خانگی به ویژه "سگ" فعالیت دارد.

محل معاملات وی در منطقه "عبرا" در نزدیکی مقر "شیخ الأسیر" بود از همین رو او با دادن یک قبضه سلاح مدل MM9 و مسلسل M4 با کلاهک Launcher، از وی خواسته بود که به عنوان نیروی پوششی در منطقه حضور داشته باشد و هرگونه رفت و آمد مشکوک را به الأسیر گزارش دهد.

رسانه های لبنانی همچنین با انتشار تصاویری از وی که خودش این تصاویر را در صفحه شخصی فیس بوکش منتشر کرده بود، نوشتند: او اصلا یک فرد مذهبی نبود و به هیچ یک از اصول و احکام دینی و اعتقادی پایبند نبود. او همواره برای تفریح به کاباره و دیسکوهای شبانه می رفت.

این رسانه های لبنانی در پایان این پرسش را مطرح کرده اند: الأسیر اعلام کرده که با هدف گسترش دین خدا قیام کرده است. آیا دینی که الأسیر به دنبال برپایی و تبلیغ آن است، همان دین "لیال کبابجی" است؟!